ستارگان خاکی
نویسنده: سید میثم موسویان
اگر « شیدایی » را از انسان بازگیرند، هنر را باز گرفته اند؛ شیدایی جان هنر است، اما خود ریشه در عشق دارد. شیدایی همان جنون همراه عشق است؛ ملازم ازلی عشق، جنون و شیدایی عاطف و معطوف هستند و مُرادف با یکدیگرند.
حق انسان را به جنون ستوده است: اِنّهُ کانَ ظَلوُماً جَهولاً. عاشق مجنون است و مجنون را با «عقل » میانه ای نیست؛ ظلوم است و جهول. و اگر این جنون عشق نبود، با ما بگو که انسان آن امنتِ ازلی را بر کدام گُرده می کشید؟ کدام گُرده است که ثقل این بار صبر آوَرد، جز مجنون ظلوم و جهول؟
در چشم عاشق جز معشوق هیچ نیست. با عاشق بگو که در کار عشق عقل ورزد، نمی تواند. با عاشق بگو که در کار عشق انصاف دهد، نمی تواند، عشق همواره فراتر از عدل و عقل می نشیند؛ جنون نیز. و اصلاً عشّاق می گویند که این جنون عین عدل و عقل است.
عاقلان می گویند: خداوند عادل است. عاشقان می گویند: بَل عدل آن است که معشوق می کند. عاقلان چون گرفتار بلا شوند، گویند شکیبایی ورزیم که این نیز بگذرد، اما عاشقان چون در معرکه بلا درآیند گویند:
نویسنده: سید میثم موسویان
عالم محضر شهداست، اما کو محرمی که این حضور را دریابد و در برابر این خلا ظاهری خود را نبازد. زمان می گذرد و مکانها فرو می شکند اما حقایق همچنان باقیست.
سید شهیدان اهل قلم
نویسنده: خادم الشهداء
جریمه حرف بد
ایشان نسبت به غیبت و تهمت و حرفهای ناشایست و ناروا ، بسیار حساس بودند و تاکید داشتند که بچه ها در هنگام شوخی رعایت مسائل اخلاقی را بکنند. می گفتند: هر کس حرف بدی بزند باید دویست تومان جریمه شود . یادم هست یک روز در راه دزفول به طرف خرمشهر حدود دو یا سه هزار تومان پول جمع کردند.
نمازعشق
یکبار احمد آقا در راه برگشت به محلشان هدف گلوله منافقین قرار میگیرد و از ناحیه پا زخمی می شود وبا پای زخمی حدود دوازده کیلو متر پیاده مسیر را طی می کند تا به مسجد محل می رسد و نماز می گذارد و خدا را شکر می کند . برادر ایشان از حضور او در مسجد مطلع می شود و او را به بیمارستان رساند ،دکترپس از دیدن ایشان گفت چند روزی باید در اینجا بستری شوی تا زخمت خوب شود . اما احمد اقا همانجا با دست پایش را فشار می دهد و گلوله را در می آورد و راهی منطقه می شود. علی اللهیاری
برای خوندن ادامه خاطرات اینجا کلیک کنید. یاعلی مدد
نویسنده: خادم الشهداء
نخلها که سحر سر به آسمان دادند...صلات ظهر که شد، ایستاده جان دادند
صلات ظهر درختان اقامه میبستند...که روح و راحت خود را به باغبان دادند
چه نخلها که به انگشتهای نامعلوم...جهان گمشدهای را به ما نشان دادند
کنار نعش افق نالههای نیزاران...غروب بود و چه حالی به کاروان دادند
ادامه مطلب...
نویسنده: خادم الشهداء
اگر آه من از جنس نیاز است در باغ شهادت باز ، باز است
سلام علیکم
از وبلاگ موجی عشق
یاعلی (ع)
طرح میثاق با نشاط و تعالی!
ای شهید...
نخلستان شعر و ادب
بسیجی در دلش زهرا (س)نشسته...
آخر شهادت آرزوته یا هدفت؟؟؟
محفل دلسوختگان
چندغزل عرفانی دیگر از دیوان امام
حکایت های عبرت آموز(2)
داستان شهدا
در محضر بهجت (1)
اشعار مرحوم سپهر (صوتی)
متن کامل مصاحبه عبدالرضا هلالی-6 / 11 / 86
[همه عناوین(40)][عناوین آرشیوشده]