سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان خاکی

 

 ●عملیات فتح المبیندوشنبه 87 اردیبهشت 30 - ساعت 10:46 عصر

نویسنده: سید مصطفی حیدری

عملیات فتح المبین

مشخصات عملیات

رمز: یا زهرا (سلام الله علیها)

تاریخ: 2/1 تا 10/1/1361

هدف: آزادسازی منطقه غرب دزفول و جاده دزفول ـ دهلران و تامین اندیمشک. شوش. دزفول و جاده اندیمشک ـ اهواز

محل عملیات: غرب شوش، دزفول

تعداد گردان های شرکت کننده: 23 گردان

نتایج: در این عملیات کلیه هدف ها تامین شد. 4000نفر از دشمن کشته و مجروح شدند. 15000نفر به اسارت در آمدند. 361دستگاه تانک ونفربر، 50عراده توپ، 30دستگاه مهندسی، 18فروند هواپیما منهدم و320دستگاه تانک و نفربر، 50دستگاه مهندسی، 165عراده توپ به غنیمت درآمد و2400کیلومتر مربع از مناطق تحت اشغال آزاد گردید.

دشمن با تسلط بر ارتفاعات دو شهر دزفول و شوش، آنها را در تیررس توپ ها و موشک های خود داشت که در نتیجه شهر شوش نیمه ویران و تقریبا خالی از سکنه شده بود ولی دزفول، آسیب کمتری دیده و مردمش همچنان با دادن شهدای زیادی، مقاومت می کردند. دور نمودن دشمن از این دو شهر و تامین آن ها به لحاظ سیاسی نیز پیروزی مهمی به شمار می رفت. ارتفاعات رادار و سایت های چهار و پنج از اهمیت بالایی بر خوردار بود، گذشته از مسئله ی امکان کنترل پرواز و نقش آن در دفاع هوایی منطقه، دشمن از آنجا قادر بود تا با موشک های زمین به زمین دزفول را مورد هدف قرار دهد.


 

 ●رزمنده ی مخلص خدایکشنبه 87 اردیبهشت 29 - ساعت 6:38 عصر

نویسنده: سید مصطفی حیدری

 زندگینامه شهید مهدی زین الدین

به سال 1338 هـ.ش، در کانون گرم خانواده ای مذهبی، متدین و از پیروان مکتب سرخ تشیع، در تهران دیده به جهان گشود. مادرش که بانویی مأنوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش کوشش فراوان نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شیر دادن فرزندانش برایش فریضه بود و با مهر و محبت مادری، مسائل اسلامی را به آنها تعلیم می داد نبوغ و استعداد مهدی باعث شد که او در اوان کودکی قرآن را به دون معلم و استاد یاد بگیرد و بر قرائت مستمر آن تلاش نماید.

 

فعالیت های سیاسی ـ مذهبی                        

 ادامه مطلب...

 

 ●یادی از خاطرات گروه تفحصیکشنبه 87 اردیبهشت 29 - ساعت 6:16 عصر

نویسنده: سید مصطفی حیدری

رفیعی با دست های خونین داخل سنگر شد. رنگم پرید. فکر کردم بلایی سر حمزوی آمده از سنگر پریدم بیرون و دیدم او هم دستش خونی است. پرسیدم چی شده؟ گفتند برو عقب ماشین را نکاه بکن دیدم یک گونی پر خون عقب ماشین است یک شهید داخل گونی بود که پا و سر نداشت. پیراهن سفید پوشیده بود و دکمة یقه را تا آخر بسته بود. گفتند« برای شست و شوی بیل میکانیکی، جایی را کندیم تا به آب برسیم. آب که زلال شد دیدیم یک تکه لباس از زیر خاک بیرون است. کندیم، دیدیم پیکر یک شهید است و جنازه سالم بود و خون تازه از حلقومش بیرون می زد ! ما جایی را انتخاب کرده بودیم که یقین داشتیم هیچ شهیدی آنجا نیست. اصلاً آنجا اثری از جنگ و خاکریز نبود» دور تا دور منطقه را زیر و رو کردیم، تا شاید شهید دیگری پیدا کنیم، اما خبری نبود. خیلی وقت ها خود شهدا باید به میدان می آمدند تا پیدایشان کنیم.

فردای آن روز، رادیوی ماشینم روشن بود. گوینده اعلام می کرد« هم اکنون یک هزار شهید بر دست های مردم در حال تشییع است.» یکی از آن هزار شهید همین شهیدی بود که دیروز کشفش کرده بودیم. خودش را رسانده بود به قافلة رفقا.

 

                                                         تقدیم به تمام شهدایی

                                                         که هر چه کشتند، نیافتنشان...

 

 ●کجایید ای شهیدان خداییشنبه 87 اردیبهشت 28 - ساعت 10:19 عصر

نویسنده: سید میثم موسویان

کجایید ای شهیدان خداییکجایید ای سبک روحان عاشقکجایید ای شهان آسمانیکجایید ای ز جان و جا رهیدهکجایید ای در زندان شکستهکجایید ای در مخزن گشادهدر آن بحرید کاین عالم کف او استکف دریاست صورت?های عالمدلم کف کرد کاین نقش سخن شدبرآ ای شمس تبریزی ز مشرق بلاجویان دشت کربلاییپرنده?تر ز مرغان هواییبدانسته فلک را درگشاییکسی مر عقل را گوید کجاییبداده وام داران را رهاییکجایید ای نوای بی?نواییزمانی بیش دارید آشناییز کف بگذر اگر اهل صفاییبهل نقش و به دل رو گر ز ماییکه اصل اصل اصل هر ضیایی

 

 ●لبخندهای پشت خاکریزشنبه 87 اردیبهشت 28 - ساعت 10:18 عصر

نویسنده: سید میثم موسویان

آپاراتی دشمن

راننده آمبولانس بودم در خط حلبچه . یک روز با ماشین بدون زاپاس رفته بودم جلو شهید و مجروح بیاورم . دست بر قضا یکی از لاستیک ها پنچر شد .

رفتم واحد بهداری و به یکی از برادران واحد گفتم : آپاراتی این نزدیکی ها نیست ؟ مکثی کرد و گفت : چرا چرا . پرسیدم کجا ؟

جواب داد : لاستیک را باز کن ببر آن طرف خاکریز ( منظورش محل استقرار نیروهای عراقی بود ) به یک دو راهی میرسی بعد دست چپ صد متر جلوتر سنگر فرماندهی است . برو آنجا بگو مرا فلانی فرستاده  پسر خاله ات!! اگر احیانا قبول نکرد با همان لاستیک بکوب تو مغزش ملاحظه من را نکن. 


 

 ●دوکوههشنبه 87 اردیبهشت 28 - ساعت 10:9 عصر

نویسنده: سید میثم موسویان

 مکه من فکه بود منای من دوکوهه                        قبله من جبهه و کربلای من دوکوهه

 

 ●شهادتدوشنبه 87 اردیبهشت 23 - ساعت 1:53 عصر

نویسنده: سید مصطفی حیدری

شهادت و استقامت در کربلای 5

حضور فرماندهان در خط، اگر چه موضوع جدیدی نبود ولی در این عملیات جلوه ی دیگری داشت.
محل قرار گاه های کربلا، قدس و نجف، همه درچند صدمتری خط بود. فرماندهان لشکر 41 ثار الله
(برادر قاسم سلیمانی)،25کربلا (برادر مرتضی قربانی)،27حضرت رسول(ص) (برادر محمد کوثری)
 در یک نوار تاریک که فاصله ی سنگرشان با خط اول به100 متر هم نمی رسید زیر تیر مستقیم
عملیات را هدایت می کردند. همین فرماندهان با این همه رشادت و از خود گذشتگی در برابر
حماسه آفرینی رزمندگان بسیجی و پاسدار سرتعظیم فرود می آوردند. در سر پل نهر جاسم،   
هنگام تکمیل عملیات کربلای 5 بود که فرمانده ی رشید لشکر 14 امام حسین(ع) سردار
حاج حسین خرازی به فوز شهادت نایل گردید.
  


 

 ●سخنی دلسوزانه از شهیدیکشنبه 87 اردیبهشت 22 - ساعت 11:47 عصر

نویسنده: سید مصطفی حیدری

هیچ وقت برآن نباشیم که شخصیت کسی را ضایع کنیم شاید

آن شخص پیش خدا خیلی ارزش و مقام داشته باشد.

 

شهید کاظم محبی


 

 ●برگ وصیتی از شهیدیکشنبه 87 اردیبهشت 22 - ساعت 11:32 عصر

نویسنده: سید مصطفی حیدری

  نویسنده:سید مصطفی حیدری

    وصیت نامه

ما در پیشبرد انقلاب اسلامی شهدایی داده ایم که زبان وقلم
به هیچ وجه وصف آن نتوان و مانند آنها پیدا نخواهد شد.
پس ای برادر و خواهر و ای کسی که غیرت و آزادگی
داری! هوشیار باش که مبادا دهن کچی به خون مقدس
شهدا نموده و ندانستند و ناخواستد برخلاف هدف آنها
قدم برداری که هم در این دنیا و هم در آخرت باید
جوابگو باشی.
                                                     شهید ابوذر دهقان


 

 ●حکایت های عبرت آموز (1)یکشنبه 87 اردیبهشت 22 - ساعت 11:5 عصر

نویسنده: خادم الشهداء

قیمت ملک

شقیق بلخى از عرفاى قرن دوم هجرى و معاصر هارون الرشید، خلیفه مقتدر عباسى است . از مهم‏ترین تعالیم او به شاگردانش، توکل بود.
نقل است که چون شقیق بلخى، قصد کعبه کرد و به بغداد رسید، هارون الرشید، او را نزد خود خواند. چون شقیق به نزد هارون آمد، هارون گفت: تو شقیق زاهدى؟ گفت: شقیق، منم، اما زاهد نیستم.
- مرا پندى ده!
- اگر در بیابان تشنه شوى، چنانکه به هلاکت نزدیک باشى، و آن ساعت، آب بیابى، آن را به چند دینار مى‏خرى؟
- به هر چند که فروشنده، بخواهد.
- اگر نفروشد مگر به نیمى از سلطنت تو، چه خواهى کرد؟
- نیمى از ملک خود را به او مى‏دهم و آب را از او مى‏گیرم تا در بیابان، بر اثر تشنگى نمیرم .
- اگر تو آن آب بخورى، ولى نتوانى آن را دفع کنى، چه خواهى کرد؟
- همه اطبا را از هر گوشه مملکتم، جمع مى‏کنم تا مرا درمان کنند.
- اگر طبیبان نتوانستند، مگر طبیبى که دستمزدش، نیمى از سلطنت تو باشد، چه خواهى کرد؟
- براى آن که از مرگ، رهایى یابم، نیمى از ملک خود را به او مى‏دهم تا مرا درمان کند.
-اى هارون!پس چه مى‏نازى به ملکى که قیمتش یک شربت آب است که بخورى و از تو بیرون آید؟
هارون، بگریست و شقیق را گرامى داشت .


 

   1   2      >

پنج شنبه 103 اردیبهشت 6

برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
رایانه‌ی شما می‌باشد.
 

d خانه c

d شناسنامه c

d ایمیل c

کل بازدیدها:70683
بازدید امروز:3
بازدید دیروز:34


لیست نویسندگان

ستارگان خاکی
مدیر وبلاگ : خادم الشهداء[28]
نویسندگان وبلاگ :
سید علی محمودی[2]
حمید جعفری منش[2]
روح الله فرازی[0]
ناصر بخشی نیا[0]
سید محمد حسن زاده[0]
سید میثم موسویان[15]
سید مجتبی موسوی[1]
سید مصطفی حیدری[12]


لوگوی وبلاگ



لوگوی دوستان


حدیث روز