سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستارگان خاکی

 

 ●حکایت های عبرت آموز(2)یکشنبه 87 خرداد 26 - ساعت 8:13 عصر

نویسنده: خادم الشهداء

چه کنم با شرم؟
مردى از اهل حبشه نزد رسول خدا صلوات الله علیه و آله آمد وگفت: (( یا رسول الله!گناهان من بسیار است . آیا در توبه به روى من نیز باز است؟ )) پیامبر (ص) فرمود: (( آرى، راه توبه بر همگان، هموار است . تو نیز از آن محروم نیستى . ))
مرد حبشى از نزد پیامبر (ص)رفت . مدتى نگذشت که بازگشت و گفت:
((یا رسول الله!آن هنگام که معصیت مى‏کردم، خداوند، مرا مى‏دید؟ ))
پیامبر (ص) فرمود: (( آرى، مى‏دید )) مرد حبشى، آهى سرد از سینه بیرون داد و گفت: (( توبه، جرم گناه را مى‏پوشاند؛ چه کنم با شرم آن؟ )) در دم نعره‏اى زد و جان بداد .

گیرم که ز جرم و گنهم در گذری               زان شرم که دیدی که چه کردم چه کنم


 

 ●داستان شهداشنبه 87 خرداد 25 - ساعت 7:2 عصر

نویسنده: سید میثم موسویان

براساس خاطره اى از شهید معظم محمد موحدى راد
زهرا فرخى
چند روزى مى شد که براى گفتن حرفى، دل دل مى کرد. مى آمد پیشم مى نشست، اما عوض این که حرفش را بزند به در و دیوار نگاه مى کرد، در آخر هم عین آدم هاى سرخورده از اتاق بیرون مى رفت. چیزى ازش نمى پرسیدم. مى دانستم به وقتش مرا در جریان خواهد گذاشت. نمى دانم چرا این بار خیلى طول کشید. دیگر صبرم تمام شده بود، گفتم: «محمود جام چشمهات، لبهات، مى خوان چیزى بهم بگن چرا جلوشان را مى گیرى؟»
گفت: «یعنى نمى دونى؟ چرا نمى ذارى برم جبهه؟»
فکرش را هم نمى کردم، ناراحت شدم، قاطع تر از دفعات پیش گفتم: «دوباره شروع نکن، بى فایده س.»
مى دانست نمى تواند مرا راضى کند، بنا کرد به گریه. تحمل دیدن اشک هایش را نداشتم. رو برگرداندم طرف پنجره.
گفت: «مادر! چند شب پیش آقایى آمد به خوابم، نفهمیدم کیه، ولى همش مى گفت: عجله کن، برو جبهه، حالا نمى ذارى برم ببینم اون جا چه خبره؟»
تا گفت آقا، برگشتم نگاهش کردم. تو نگاهش دنیایى التماس بود. دست و پایم به لرزه افتاده بود. گفتم: «آقا؟! پس بالاخره آمد؟!»
با چشم هاى گرد شده فقط نگاهم مى کرد.
ادامه دادم: «پدرت هم نفهمید اون آقا کى بود»
گفت: «معلوم هست چى مى گى مادر؟»
گفتم: از وقتى جنگ شروع شد، این کابوس رو با خودم یدک کشیدم. بار اول و دوم که رفتى جبهه زیاد بهم سخت نگذشت، آخر مى دانستم برمى گردى. اما از وقتى آمدى و پا تو یک کفش کردى که باید برم بدجور دلم به شور افتاده.
همان طور با تعجب داشت نگاهم مى کرد، حق هم داشت.
گفتم: «سه روزه بودى که پدرت خواب دید. توى اون خواب هم سه روزه بودى.»
گفت: «حرف تو عوض نکن مادر، من دارم از جبهه حرف مى زنم، اون وقت شما از خواب بابا!»
- پدرت مى گفت: محمود را پشتم بسته بودم! یک هندوانه هم تو دستم بود. همین طور داشتم مى آمدم که رسیدم به یک بیابان. دیدم باغ سرسبزى وسط بیابان است. آقایى هم دم در باغ ایستاده، یک چراغ نقره اى هم دستش است، به در باغ که رسیدم، محمود را از پشتم باز کردم. گذاشتم زمین تا هندوانه بخورم، یک هو دیدم محمود نیست، با خودم گفتم، خدایا! یک بچه سه روزه کجا مى تونه بره؟
خوب که نگاه کردم، دیدم وسط باغ نشسته؛ با گل  ها و پروانه ها بازى مى کند. دویدم آوردمش. دوباره تا حواسم به هندوانه پرت شد، دیدم رفته تو باغ. نگاهى به دربان باغ کردم که مبادا جلویم را بگیرد. اما چیزى نگفت، سریع تر از قبل آوردمش، ولى بار سوم...
- بار سوم چى مادر؟
- پدرت گفت: بار سوم که رفتم بیارمش، آن مرد جلویم را گرفت. بهش گفتم، من پدرشم، مى ترسم بزنه گل هاى مردمو خراب کنه. در جوابم گفت: این باغ و در و دشت رو که مى بینى، همه مال خودشه. بذار هر کارى دلش مى خواد بکنه.
طورى نگاهم مى کرد که انگار متوجه منظورم نشده است. گفتم: نمى فهمى! نوبت به بار سوم رسیده، من نذاشتم برى، خودش آمده دنبالت!
دوباره گریه کرد، لبهایش مى خندید اما اشک از چشمانش سرازیر بود.
گفت: «اون وقت تو نمى خواى بچه ات بره وسط باغ با گلها و پروانه ها بازى کنه؟».
راضى نشدم دلش را بشکنم. خندیدم و او رفت تا باغ گل ها و پروانه هایش را پیدا کند.
با تشکر از معاونت پژوهش و تبلیغات بنیاد شهید انقلاب اسلامى خراسان

 

 ●در محضر بهجت (1)سه شنبه 87 خرداد 21 - ساعت 4:4 عصر

نویسنده: سید علی محمودی

 آیت الله  بهجت

 

حضور قلب در نماز 

 

1 - اجمالاً بفرمایید حضور قلب چگونه حاصل می شود؟

«اگر مقصود حضور قلب است با نوافل و عبادات مستحبه تحصیل می شود و از آن جمله تبدیل فرادی به جماعت است و تحصیل حضور قلب به این می شود که در اوقات غفلت به خودش فشار نیاورد و در اوقات حضور اختیاراً آن را از دست ندهد.»1

(میگویم : یعنی اگر در نماز حضور قلب نداشته با نافله این فقدان را جبران کند و به این صورت که نوافل را با حضور قلب بخواند و این طور نباشد که نماز بدون حضور قلب را دوباره بخواند.)

 

2 - برای تمرکز فکر در نماز دستورالعملی بفرمایید؟

«در آنی که متوجه می شوید اختیاراً منصرف نشوید.»2

(میگویم : یعنی زمانی که در نماز توجه داشتید از روی اختیار آن را از دست ندهید و این کار در صورت تکرار باعث می شود انسان خود به خود حضور قلبش حفظ شود.)

 

3 - در هنگام نماز حضور قلب را در خودمان به وجود بیاوریم؟

«یکی از عوامل حضور قلب این است که در تمام بیست و چهار ساعت باید حواس باصره ، سامعه و ... خود را کنترل کنیم ؛ زیرا برای تحصیل حضور قلب باید مقدماتی را فراهم کرد باید در طول روز گوش ،‏چشم و همچنین سایر اعضای خود را کنترل کنیم . و این یکی از عوامل تحصیل حضور قلب در نماز می باشد.»3

 

4 – چگونه در نماز حضور قلب داشته باشیم؟

«آسانترین روش برای حضور قلب بطوری که کسی نگوید نمیتوان ، این است که - البته بین نماز و غیر نماز فرقی نیست ، حضور قلب همیشه باید باشد ولی در نماز اهمیتش بیشتر است - اگر متوجه خدا و نماز شد اختیاراً خود را از این توجهش منصرف نکند البته غفلتاً اشکال ندارد و مثل دیگر موارد غفلت است. اگر انسان یک لحظه یاد خدا افتاد و قلب خودش را منصرف نکرد ، کافی است. هر چه هست و نیست این اختیار کارگر است. این را یا باید به عمل بفهمد یا به برهان (انسان در شبانه روز چقدر متوجه خدا می شود) توجه به خدا هم از طریق برهان ممکن است و هم از راه تجربه و عمل ممکن است این را بفهمد.»4

 

پاورقی :

1 – به سوی محبوب / 62

2 – در خلوت عارفان / 107

3 – برگی از دفتر آفتاب / 133

4 – فیضی از ورای سکوت / 229

 


 

 ●اشعار مرحوم سپهر (صوتی)سه شنبه 87 خرداد 21 - ساعت 12:17 عصر
 ●متن کامل مصاحبه عبدالرضا هلالی-6 / 11 / 86جمعه 87 خرداد 17 - ساعت 11:51 صبح

نویسنده: سید میثم موسویان

شناسنامه

عبدالرضا هلالی هستم اصلیتم خرمشهری است. بندرعباس به دنیا آمده و در تهران بزرگ شده ام. بچه مجیدیه ام . دانشجوی انصرافی حقوق قضایی بودم دیپلم نیز نقشه کشی ساختمان است.یک خواهر و دو برادر دارم و فرزند سوم خانواده . یکی از برادرانم خارج از کشور است. متاهلم دو دختر دارم. دختر بزرگم فاطمه با ?سال سن و دختر کوچکم نازنین رقیه که یک سال دارد .

یک سال

از سال گذشته که مهمان تلاشی ها بودم تا به حال یک سال به فکر پرداختم تو این مدت توانستم بیشتر استراحت کنم بیشتر به خودم و خانواده ام رسیدم بیشتر نظاره گر مراسم همکارانم بودم و ارزیابی می کردم تا ببینم چه کسانی بیشتر مرا از هدفم دور می سازند و چه کسانی کمک به پیشرفتم می کنند .

پس از رشد

وقتی رشد می کنی و به هر دلیلی محبوب می شوی ناگهان در کانون تو جهات قرار می گیری و خیلی ها به سمتت می آیند به خصوص اگر برای یک جوان این اتفاق بیفتد احتمال آسیب پذیری اش بیشتر است زیرا جوانی همواره توان با واژه خامی می آید

رتوش

در این یک سال خودت را رتوش کرده ای ؟ هلالی : بله

خلوت

تلاش:سعی کرده ای تا درو و برت را هم خلوت تر کنی مخصوصا از آدمهایی که در ظاهر رفیق بودند و ...؟ هلالی : خیلی ها بودند که منافع شخصی خود را می خواستند و هدفشان از نزدیک شدن به من دوستی واقعی با هلالی نبود به هر حال ایشان آمدند جلو و ضربه شان را زدند و در آینده هم شاید بزنند. آنها الان رفته اند و من به جایی رسیده ام که تلاش می کنم در انتخاب اطرافیانم دقیق تر باشم. در کل مداحان باید حریم خاصی برای خودشان قائل باشند .

حاشیه

بدترین ضربه خودم از مسائل حاشیه ای بود. وقتی هجمه ی حواشی آغاز می شود فکر و تمرکزم از موضوع اصلی (مداحی)باز می ماند آنها  مرا به خاطر خودشان به این سو و آن سو می کشاندند. الان می گویم رفیق من کسی است که رفیق امام حسین باشد . همیشه حرفم همین بوده ولی بیشتر از گذشته مراقب افرادی که تظاهر می کنند هستم .

غبطه

تلاش:خیلی ها به موقعیت هلالی غبطه می خورند چون به هر صورت توانسته ای در اوج جوانی به شهرت و محبوبیت برسی هلالی : شخصا از تماشای موفقیت هر انسانی لذت می برم اما نمی دانم که دیگران هم نسبت به من چنین دیدگاهی دارند یا خیر ...

 

ادامه مطلب...

 

 ●پست الکترونیکی ستارگان خاکی:یکشنبه 87 خرداد 5 - ساعت 11:2 عصر

نویسنده: سید میثم موسویان

نظرات خصوصی خود را با ما در میان بگذارید:

setaregankhaki@yahoo.com


 

 ●شهید مرتضی آوینی:یکشنبه 87 خرداد 5 - ساعت 10:44 عصر

نویسنده: سید میثم موسویان

من هرگز اجازه نمی دهم صدای حاج همت در درونم گم شود این سردار خیبر قله های قلب مرا نیز فتح کرده است...


 

 ●متن وصیت نامه سردار شهید مهدی زین الدینشنبه 87 خرداد 4 - ساعت 10:37 عصر

نویسنده: سید مجتبی موسوی

متن وصیت نامه سردار شهید مهدی زین الدین

بسمه تعالی تاریخ13/1/63

در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.

مسائل شرعیه:

الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.

ب)روزه:تعداد190روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم

ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هستم.

د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست.

بدهکاریها:

مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.

بستانکاریها:


 

 ●اوج قدرت اسلام....چهارشنبه 87 خرداد 1 - ساعت 2:37 عصر

نویسنده: خادم الشهداء

بیاد سوم خرداد سالروز حماسه همیشه تاریخ ایران ...آزادی خرمشهر

مسجد جامع خرمشهر، قلب شهر بود که می‌تپید و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود. مسجد جامع خرمشهر، مادری بود که فرزندان خویش را زیر بال و پر گرفته بود و در بی‌پناهی پناه داده بود و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود و آنگاه نیز که خرمشهر به اشغال متجاوزان در‌آمد و مدافعان ناگزیر شدند که به آن سوی شط خرمشهر کوچ کنند باز هم مسجد جامع، مظهر همه آن آرزوهایی بود که جز در پازپس‌گیری شهر برآورده نمی‌شد. مسجد جامع، همه خرمشهر بود.

خرمشهر از همان آغاز، خونین‌شهر شده بود. خرمشهر خونین ‌شهر شده بود تا طلعت حقیقت از افق غربت و مظلومیت رزم‌آوران و بسیجیان غرقه در خون ظاهر شود. و مگر آن طلعت را جز از منظر این آفاق می‌توان نگریست؟ آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند و پیکرهاشان زیر شنی تانکهای شیطان تکه تکه شد و به آب و باد و خاک و آتش پیوست. اما… راز خون آشکار شد. راز خون را جز شهدا درنمی‌یابند. گردش خون در رگهای زندگی شیرین است اما ریختن آن در پای محبوب، شیرین‌تر است؛ و نگو شیرین‌تر، بگو بسیار بسیار شیرین‌تر است.

راز خون در آنجاست که همه حیات به خون وابسته است. اگر خون یعنی همه حیات… و از ترک این وابستگی دشوارتر هیچ نیست پس، بیشترین از آن کسی است که دست به دشوارترین عمل بزند. راز خون در آنجاست که محبوب خود را به کسی می‌بخشد که این راز را دریابد. آن کس که لذت این سوختن را چشید در این ماندن و بودن جز ملالت و افسردگی هیچ نمی‌یابد.

آنان را که از مرگ می‌ترسند از کربلا می‌رانند. مردان مرد، جنگاوران عرصه جهادند که راه حقیقت وجود انسان را از میان هاویه آتش جسته‌اند. آنان ترس را مغلوب کرده‌اند تا فتوت آشکار شود و راه فنا را به آنان بیاموزد.

آنان را که از مرگ می‌ترسند از کربلا می‌رانند. وقتی که کار آن همه دشوار شد که ماندن در خرمشهر معنای شهادت گرفت، هنگام آن بود که شبی عاشورایی برپا شود و کربلائیان پای در آزمونی دشوار بگذارند…

کربلا مستقر عشاق است و شهید سید محمد علی جهان‌آرا چنین کرد تا جز شایستگان کسی در آن استقرار نیابد. شایستگان، آنانند که قلبشان را عشق تا آنجا آکنده است که ترس از مرگ، جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانند؛ حکمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بی‌انتهای نور نور که پرتوی از آن همه کهکشانهای آسمان دوم را روشنی بخشیده است.


 

 ●خرمشهر را خدا آزاد کرد....چهارشنبه 87 خرداد 1 - ساعت 2:36 عصر

نویسنده: خادم الشهداء

روز مقاومت و پیروزی

اگر مقصود پرواز است قفس ویران بهتر...

پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد...

این جملاتیه که سید شهیدان اهل قلم با دیدن رشادت ها و فداکاری های ستارگان  خرمشهر به رشته تحریر در آورد....


 

<      1   2      
 ●لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 

پنج شنبه 103 آذر 1

برای تعیین شهر خود روی کادر کلیک نمایید.
اعلام اوقات شرعی براساس ساعت
رایانه‌ی شما می‌باشد.
 

d خانه c

d شناسنامه c

d ایمیل c

کل بازدیدها:72308
بازدید امروز:19
بازدید دیروز:6


لیست نویسندگان

ستارگان خاکی
مدیر وبلاگ : خادم الشهداء[28]
نویسندگان وبلاگ :
سید علی محمودی[2]
حمید جعفری منش[2]
روح الله فرازی[0]
ناصر بخشی نیا[0]
سید محمد حسن زاده[0]
سید میثم موسویان[15]
سید مجتبی موسوی[1]
سید مصطفی حیدری[12]


لوگوی وبلاگ



لوگوی دوستان


حدیث روز